
تبلیغات

موضوعات
غزل

پیوندهای روزانه

لینک دوستان
یک بیت از ...
کاش می شد از گل و بلبل گذشت
تا حقیقت رفت و دیگر برنگشت
علیرضا ابراهیم پور گیلانی
دو بیتی دعا
"دعا"
چشماتو وا کن
رو تو به ما کن
چشات که بازه
مارو دعا کن
شعری از دخترم زینب ( غزل ) ابراهیم پور . متولد 1380
غزل عاشقانه صبحگاه خورشید
" صبحگاه خورشید "
وقتی که می روم تو ، دیگر نگو که برگرد
شوخی نمی کنم من با کوله باری از درد
این بار می روم تا هرگز نبینیم تو
گم میشوم پس از این در غربت شب سرد
افسوس من که یک عمر در ساحل نگاهت
روییدم و دوباره موجی جدایمان کرد
در این کویر تشویش ، در اوج تشنه بودن
بگذار تا ببارد بغض کبود این مرد
پاییز عمر این عشق ، ای نازنین سر آمد
پژمردم و ندیدی فصلم چگونه شد زرد
فریاد از این شکستن ، ای وای از این گسستن
اینک چه می توان کرد وقتی که میشوم طرد
بانوی من رسیده است وقت خدا نگهدار
تا صبحگاه خورشید رفتم ... نگو که برگرد
علیرضا ابراهیم پور . آبان 1377 از کتاب شب و تنهایی من
غزل " بی ادعا "
" بی ادعا "
زیـــر بـام نـیلی شـــــــهر شـما
مـــی زنم تـار دلــــــم را بـی صــدا
غــمگنانه مـی سرایــم شــعرکی
پـــــشت دیـوار بـلند بـغض ها
بــاشمـایم آی آدمـ هـای شـهر
کو ؟ کجا رفت آن همه مهر و صفا
نیست دیگر بینتان احساس و عشق
مُـــرد در دلــــهایتان نــور خــدا
بــا شمــا هستــم که در خـوابید روز
دست بــرداریــد از ایــن رنــگ و ریــا
سـبز بـاشــید و جــوان ، مانند سرو
مــثــل دریـــا ، آســمان ، بــی ادعا
علیرضا ابراهیم پور - شهریور 1377
از کتاب شب و تنهایی من و تو

ورود کاربران

عضويت سريع

آمار






















درباره ما
