
تبلیغات

موضوعات
غزل

پیوندهای روزانه

لینک دوستان
یک بیت از ...
کاش می شد از گل و بلبل گذشت
تا حقیقت رفت و دیگر برنگشت
علیرضا ابراهیم پور گیلانی
فریاد
فریاد کردم اما بستی دهانم ای دوست
امشب نمی توانم ساکت بمانم ای دوست
وقتی طلوع کردی از پشت کوه احساس
خورشید با تو رقصید در آسمانم ای دوست
در فصل سبز رویا ، فصل زلال باران
با تو نشسته ام تا شعری بخوانم ای دوست
رویای با تو بودن ، پیوسته از تو گفتن
آری برید امشب تاب و توانم ای دوست
اکنون که دور از عشق ، هرگز نمی توان بود
من هم نمی توانم بی تو بمانم ای دوست
" علیرضا ابراهیم پور گیلانی "
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

ورود کاربران

عضويت سريع

آمار






















درباره ما
