بعد از نمایش یک فیلم ایرانی،
با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو
یكیشان پرسید:
آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟
مواد مخدر بود یا...
من پاسخ دادم فال میفروخت
پرسید فال چیه؟
گفتم شعر،
شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هیجان گفت:
یعنی شما از كشوری میآیید كه در
خیابانهایش شعر میفروشند و مردم عادی
پول میدهند و شعر میخرند؟؟!!
میرفت سر میزهای مختلف و با شگفتی این را
به همه میگفت!
و این یعنی زاویهی دید؛
یكی سیاهی میبیند و یکی زیبایی!
"از خاطرات اصغر فرهادی"
برچسب ها : اشعار علیرضا ابراهیم پور گیلانی , خاطره , اصغر فرهادی , جملات قصار و زیبا , گفتار بزرگان و نیکان ,
دسته بندی : گفتار بزرگان , جملات زیبا , مطالب و موضوعات بکر , حرف حساب , سخنان ناب , خاطره , جملات قصار ,