یک بیت از ...
کاش می شد از گل و بلبل گذشت
تا حقیقت رفت و دیگر برنگشت
علیرضا ابراهیم پور گیلانی
آنجا که عشق یا نفرت اهمیتی ندارد،
زن نقشی میانه بر عهده می گیرد
" فریدریش نیچه "
شخصی از مولانا عضدالدین پرسید:
چونست كه مردم در زمان خلفا دعوی خدائی
و پیغمبری بسیار می كردند و اكنون نمی كنند؟
گفت: مردمِ این روزگار را چندان
ظلم و گرسنگی افتاده است كه نه از
خدایشان به یاد می آید و نه از پیغامبر.
" عبید زاکانی "
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست
و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن امّا
در وَرای سن و زمان و مزاج زندگی می کند...
" دکتر علی شریعتی "
حسین بن منصور حلاج را که به دار آویختند،
جماعتی فریب خورده یا زرگرفته
و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و
به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود.
نه سخنی به اعتراض می گفت
و نه از درد فریادی می کشید.
در این میان شیخ شبلی نیز
که از آن کوی می گذشت،
سنگی برداشته و به سوی او پرتاب کرد.
منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید
و به فریاد از درد نالید.
پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند
گلایه ای نکردی،
مگر سنگ شبلی چه سنگینی داشت
که فریاد برآوردی؟
منصور در پاسخ گفت:
از آن جماعت فریب خورده انتظاری نیست.
چرا که مرا نمی شناسند و
علت بر دار شدنم را نمی دانند،
شبلی اما از ماجرا باخبر است.
از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم ،
نه سنگ پرانی و ملامت .
خنده ،
كوتاهترین فاصله
بین دو نفر است.
" ویكتور هوگو "
آنکس که بَدَم گفت، بدی سیرت اوست
و آنکس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال مُتکلِّم از کلامش پیداست
از کُوزه همان بُرون تَراود که در اوست
" شیخ بهایی"
... و حسین، وارث آدم،
كه به بنیآدم زیستن داد،
و وارث پیامبران بزرگ،
كه به انسان،
"چگونه باید زیست" را آموختند،
اكنون آماده است تا،
در این روزگار، به فرزندان آدم،
"چگونه باید مُرد"
را بیاموزد!...
" دکتر علی شریعتی مزینانی "
مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۱
خوش به حال انار ها و انجیر ها
دلتنگ که می شوند ، می ترکند
" اخوان ثالث "
- 105
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,مطالب و موضوعات بکر,سه نقطه ...,تصویر عشق,حرف حساب,سخنان ناب,پند,متن های فلسفی ,جملات قصار,
كسی كه زیر آب میماند و غرق میشود
قبل از مرگ احساس میكند میتواند
زیر آب بماند و دیگر تلاشی نمیكند!
ثانیه های قبل از مرگ ثانیه های مهمی هستند،
مغز احساس میكند میتواند زیر آب بماند!
میخواهد كه بماند. فاصله ای وجود دارد قبل از مرگ،
فاصله ای اندك بین توهم و تلاش نكردن!
این اشتباه مغزی ست به علت نرسیدن اكسیژن كه بدن
دست از تقلا برمیدارد و فرد تسلیم میشود
و مرگ آرام او را در برمیگیرد.
من شبیه به این غرق شدن را در آدمهای زیادی دیده ام
اما نه زیر آب! بلكه در خشكی!
زمانی كه نشسته اند، راه میروند، غذا میخورند، کار میکنند
اما غرق شده اند. غرق در گذشته ای كه آنها را هر لحظه
به "توهم" نزدیك تر میكند.
برای من زندگی شبیه یك جریان است.
مثل رودی بزرگ یا دریایی بزرگ كه قرار است
به اقیانوسی بزرگتر وصل شود.
"گذشته"شبیه عمق دریاست.
"اكنون" شبیه شنا كردن
و گاهی رها شدن در سطح دریاست و
"آینده" تمام آن مسیری است كه میخواهیم طی كنیم.
جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور می کنم
تو آن سوی من ایستاده ای
و لبخند می زنی
لبخند تو آنقدر بها دارد که بخاطرش از آتش بگذرم
"جبران خلیل جبران"
- 53
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,شعر,تک بیت,غزل,حرف حساب,سخنان ناب,مثنوی,متن های فلسفی ,جملات قصار,
کاش می شد ابر ها را پاره کرد
درد تنهایی دل را چاره کرد
" علیرضا ابراهیم پور گیلانی "
لقمان حكیم پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار،
و هرچه بر زبان راندی، بنویس.
شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی،
بر من بخوان. آنگاه روزه ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.
دیروقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند،
آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست
كه كاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند.
پسر گفت:
امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم.
لقمان گفت:
پس بیا و از این نان كه بر سفره است
بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفتهاند،
چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.
"یک زندگی آرام و ساده،
شادتر از موفقیتهایی است که
با تلاطم های زیاد به دست بیاید."
این یادداشت ۱.۸ میلیون دلاری را
انیشتین برای پستچی نوشت و گفت:
روزی بیشتر از یک انعام ساده ارزش پیدا میکند!
اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه
به دست آورید،
کسی نمیتواند به آنها توهین کند.
اگر کسی چیزی برخلافشان بگوید
عصبانی نمیشوید؛
یا میخندید
یا به فکر فرو میروید.
" برتراند راسل "
مرحوم آیت الله سعادت پرور
«پهلوانی تهرانی»
[قدس الله روحه] می فرمود :
ابتلائاتی که برای بشر پیش می آید،
اکثر برای آنست که
متوجه حضرت حق بشود و از غفلت خارج شود ،
و متوجه منبع فیض گردد.
آدمها فکر میکنند ؛
اگر یک بار دیگر متولد شوند ،
جور دیگری زندگی می کنند .
شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود .
فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند ،
محکم و بی نقص !
اما حقیقت ندارد...
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم ،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم ،
اگر آدمِ ساختن بودیم ،
از همین جای زندگیمان به بعد را مى ساختیم !
" آنتوان دوسنت اگزوپری "
غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال
که بر باد فنا رفت نخور
به خدا حسرت دیروز عذاب است
مردم شهر به هوشید؟؟؟
هرچه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که امروز،
سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یکبار و نه ده بار که صدبار به ایمان و تواضع
بنویسید
خدا هست و خدا هست و خدا هست
" حضرت مولانا "
امید چون پرندهای است که
بال و پر دارد،
در روح ما لانه میگزیند،
بدون گفتن هیچ کلمهای،
آواز میخواند و هرگز
متوقف نمیشود.
" امیلی دیکنسون، شاعر آمریکایی "
- 51
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,مطالب و موضوعات بکر,سه نقطه ...,حرف حساب,سخنان ناب,پند,خاطره,موعظه,داستان,متن های فلسفی ,
گفتگوی مار و زنبور
روزی مار به زنبور گفت:
انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند
نه به خاطر نیش زدنم.
اما زنبور قبول نکرد!
مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت:
آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که
در کنار درختی خوابیده بود.
مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم
و مخفی می شوم و تو
در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن.
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن
در بالای سر چوپان کرد.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"
و شروع به تخلیه
زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت.
این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور
نقشه دیگری کشیدند.
زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!
چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید
از ترس پا به فرار گذاشت،
و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت...
برخی از اتفاقات دنیا هم همین است،
فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند،
ما رویاهایمان را زندگی نمیکنیم،
ما در ترسهایمان زندگی میکنیم.
مادرم میگفت :
اگر سرباز باشی ژنرال خواهی شد،
اگر راهب باشی پاپ خواهی شد؛
در عوض من نقاش بودم و
پیکاسو شدم!
“پابلو پیکاسو”
شازده كوچولو پرسید:
با غم از دست دادنش چطور كنار بیام؟
روباه جواب داد:
اول مطمئن شو كه بدست آورده بودیش
بعد غمگین شو!
بخش عمده ى زندگى ما در توهم میگذرد
توهم مالك بودن !
" آنتوان دوسنت اگزوپری "
به آلبرت اینشتین گفتند
خوشبختی چیست؟
گُفت :
حاصل یک کسری است که
صورتش تلاش و مخرجش توقع است!!
از آش ِ روزگار
چنان دهانم سوخت
که از ترس ،
آب یخ را هم فوت میکنم
"حسین پناهی"
- 60
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,سِرّ مَردانِ خدا,یک کلام,متن های فلسفی ,
حسین علیه السلام
زنده جاویدی است که هر سال،
دوباره شهید میشود و
همگان را به یاری جبهه حق زمان خود،
دعوت میکند .
دکتر علی شریعتی
تا دیروز فکر می کردم تمام
قله های جهان را
می توانم فتح کنم.
تازه امروز فهمیدم
چه نفس گیر است
بالا رفتن از پله های
خانه ای که تو دیگر
در آن نیستی...
"عباس معروفی"
گاهی هیچکس را
نداشته باشی بهتر است....!!!
باور کن بعضی ها تنهاترت می کنند.
"حسین پناهی"
چیزی را که عاشقش هستی،
پیدا کن...
بگذار تا تو را بُکشد...
و از این مرگ لذت ببر...
چارلزبوکوفسکی
محبت زیادی
همیشه آدم ها را خراب میکنه
گاهی آدم ها میروند
نه برای اینکه
دلیلی برای ماندن ندارند
بلکه آنقدر کوچک اند که
تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند...
" اوریانا فالاچی "
عده ای نماز اجاره ای میخوانند و
روزه اجاره ای میگیرند!
برای امواتی که درحیاتشان وقت نداشته اند
خودشان انجام دهند
ولی درعوض پولی داشته اند که بدهند
نماز خوانان و روزه بگیران حرفه ای تا برایشان انجام دهند
پدر پول بسوزد که در دستگاه خدا هم
کار میکند آنهم چه کاری!!!
( جانشین پرستش خدا)
پول میدهند تا دیگران برایش خدا را بپرستند و او
به بهشت برود! و ثواب نماز و روزه آنها را ببرد!
براستی که عجب حماقتی است جهل مذهبی!
از دین ریا بی نیازم
بنازم به کفری که ازمذهبم میتراود
"دکتر علی شریعتی"
هر کجا میروم ظلم می بینم
و همه می گویند
" نگران نباش ، خدا جای حق نشسته "
خدایا !
می شود از جای حق بلند شوی ،
تا حق سر جایش بنشیند .
" حسین پناهی "
غرق حیرت وهیجان می شوم که
این موجود انسان چه شگفت مخلوقی است!
گاه در پستی چنان می شود که هیچ جانور کثیفی
به پای او نمی رسد وگاه
درعظمت تا آنجا اوج می گیرد که درخیال نمیگنجد!
" دکتر علی شریعتی "
از میان دو واژه
انســان و انسـانیت
اولی در میان کوچه ها
و دومی در
لابلای کتابها سرگردان است
"ویکتور هوگو"
قسمت جالبی از متن کتاب
"تسخیر شدگان" نوشته ''داستایوفسكى''
هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد
وهر "گناه کاری" آینده ای!
پس قضاوت نکن.
میدانم اگر:
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند
تا مرا در شرایط او قرار دهد...
تا به من ثابت کند.
در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.
محتاط باشیم، در "سرزنش "
و"قضاوت کردن" دیگران
وقتی؛
نه از " دیروز او" خبر داریم،
نه از "فردای خودمان"
انیشتین در ملاقاتی با چاپلین گفت:
هنر شما را تحسین میکنم!
بدون گفتن کلمهای دنیا شما را درک میکند!
چاپلین در جواب گفت :
ارزش کار شما بیشتر است!
دنیا شما را تحسین میکند با اینکه هیچکس
نمیفهمد چه میگویید!
امام على علیه السلام:
هر انسانى در مال خود
دو شریك دارد:
وارث و حوادث
میزان الحكمه جلد 5 صفحه 532
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که
ندیده است ، نشنیده است و فهم نکرده است
و شب و روز آن را می طلبد.
اما از آنچه فهم کرده و دیده ، ملول و گریزان است.
« فیه مافیه مولانا »
پرسیدند کدام خصلت در آدمی
نافعتر است؟
گفت: عقلی وافر
گفتند: اگر نبود؟
گفت: حُسنِ ادب
گفتند: اگر نبود؟
گفت: برادری مُشفق تا مشورتی کند
گفتند: اگر نبود؟
گفت: خاموشیِ دائم
گفتند: اگر نبود؟
گفت: مرگ در حال
عطار ؛ تذکره الاولیا
جوانی به حکیمی گفت:
وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود که گویا خداوند
مانندش را در دنیا نیافریده است.
وقتی نامزد شدیم،
بسیاری را دیدم که مثل او بودند.
وقتی ازدواج کردیم،
خیلیها را از او زیباتر یافتم.
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
حکیم گفت:
آیا دوست داری بدانی از همه
اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟
جوان گفت: آری.
حکیم گفت:
اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی،
احساس خواهی کرد که سگهای
ولگرد محله شما از آنها زیباترند.
جوان با تعجب پرسید:
چرا چنین سخنی میگویی؟
حکیم گفت:
چون مشکل در همسر تو نیست.
مشکل اینجا است که وقتی انسان
قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد
و از شرم خداوند خالی باشد،
محال است که چشمانش را
به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند.
آیا دوست داری دوباره همسرت
زیباترین زن دنیا باشد؟
جوان گفت: آری.
حکیم گفت مراقب چشمانت باش.
صحبت از جامعه ای است که نیمی از آن،
خوابیده اند و افسون شده اند،
و نیمی دیگر که بیدار شده اند در حال فرارند !
ما می خواهیم این خوابیده های
افسون شده را بیدار کنیم،
و واداریم که «بایستند»،
و هم آن فراری ها را برگردانیم و
واداریم که «بمانند»
"دکتر علی شریعتی"
وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را
مردان همیشه مرد میمانند
و زنان همیشه زن
و آنگاه هر روز
نه روز زن
و نه روز مرد
که روز انسان است
"جواهر لعل نهرو "
ليست صفحات
تعداد صفحات :
3