تبلیغات
موضوعات
غزل
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
یک بیت از ...
.
دلتنگیام را میکنم نقاشی ای دوست
.
اينگونه شاید در کنارم باشی ای دوست
.
" علیرضاابراهیمپور گیلانی "
جملات زیبا " بندگی کن " حسین پناهی
بخدا گفتم :
بیا جهان را قسمت کنیم
آسمون واسه من ، اَبراش مال تو ،
دریا مالِ من ، مُوجش مالِ تو ،
ماه مالِ من ، خورشید مالِ تو ،
خدا خندیدُ و گفت :
بندگی کن ،
همه دنیا مالِ تو ...
من هم مالِ تو.
" حسین پناهی "
غزل" محمدعلی بهمنی" خسته ام
از زندگی ، از این همه تکرارخسته ام
از های وهوی کوچه و بازار خسته امدلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هرکار خسته ام
دلخسته سوی خانه، تن خسته میکشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بی زارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت : یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یارخسته ام
تنها و دل گرفته و بی زار و بی امید
از حال من مپرس که بسیارخسته ام
...استاد بهمنی...
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بی زارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت : یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یارخسته ام
تنها و دل گرفته و بی زار و بی امید
از حال من مپرس که بسیارخسته ام
...استاد بهمنی...
شعر " بهمنی " نیمایی
با ساعت دلم ، وقت دقیق آمدن توست
من ایستاده ام ،
مانند تک درخت سر كوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه
با ساعت غرور اما
من ایستاد ه ام ،
با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من
هنگام شعله ور شدن توست
ها ... چشم ها را می بندم
ها ... گوش ها را می گیرم
باساعت مشامم
اینک وقت عبور عطر تن توست
_ محمد علی بهمنی _
شعر " پناهی "
نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباه گرفته ام !
... حسین پناهی...
شعر " سلمان هراتی " ...
سجاده ام کجاست ؟
می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید
تاثیر سایه ی من است ،
که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست ؟
… سلمان هراتی...
ترانه، غزل
فرصته زندگی کمه گاهی خوبو گاهی بده
نمی دونم این زندگی کی روی خوش نشون میده
ای گل ناز گریه نکن چون زندگی همین جوره
این غصه ها تجربه ان بزرگ می شی یادت می ره
با همه ی خوبو بدیش اما هنوز زندگیه
ازین روزای لعنتی گله نکن ، بدتر می شه
شکر خدا یادت نره تا زندگیت شیرین بشه
شعری از دخترم زینب( غزل)ابراهیم پور متولد 1380
شعر نیمایی
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم
قیصرامین پور
اخوان ثالث
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ،
دلم،
دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های !
نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های !
نپریشی صفای زلفم را، دست
و آبرویم را نریزی ،
دل
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است
اخوان ثالث
سهراب سپهری
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،
می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟!
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟
سهراب سپهری
ورود کاربران
عضويت سريع
آمار
آمار مطالب
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 9
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 325
بازدید دیروز : 1,660
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 15
آي پي امروز : 55
آي پي ديروز : 212
بازدید هفته : 325
بازدید ماه : 24,636
بازدید سال : 144,524
بازدید کلی : 472,437
اطلاعات شما
آی پی : 3.133.128.39
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 9
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 325
بازدید دیروز : 1,660
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 15
آي پي امروز : 55
آي پي ديروز : 212
بازدید هفته : 325
بازدید ماه : 24,636
بازدید سال : 144,524
بازدید کلی : 472,437
اطلاعات شما
آی پی : 3.133.128.39
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403