تبلیغات
موضوعات
غزل
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
یک بیت از ...
.
دلتنگیام را میکنم نقاشی ای دوست
.
اينگونه شاید در کنارم باشی ای دوست
.
" علیرضاابراهیمپور گیلانی "
شعر نیمایی و نو " خاطره" سپهری
نه تو می مانی نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز ...
"سهراب سپهری"
شعرنیمایی و نو " خاطره " کیوان شاهبداغی
نه تو میمانی و نه اندوه
نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
" کیوان شاهبداغی "
نیمایی و شعر نو " راه " سپهری
لحظهها را دریاب ...
زندگی در فردا نه
همین امروز است
راه ها منتظرند تا تو
هرجا كه بخواهی برسی
لحظهها را دریاب
پای در راه گذار ...
رازِ هستی این است ...
" سهراب سپهری"
شعر " زیر باران " سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
" سهراب سپهری "
شعر نیمایی و نو" زندگی" سپهری
زندگی
تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد...
" سهراب سپهری "
شعر " راز بزرگ " سپهری
زندگی ، رازِ بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن ِ در این رود است
وقتِ رفتن به همان عریانی ؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کفِ این رود به دنبال چه می گردد ؟
هیچ !!!
" سهراب سپهری "
شعر " عید " سپهری
صبح
شوری ابعاد عید
ذایقه را سایه کرد
عکس من افتاد در مساحت تقویم :
در خم آن کودکانه های مورب ،
روی سرازیری فراغت یک عید
داد زدم :
بَه ، چه هوایی !
" سهراب سپهری "
شعر نیمایی " سهراب "
چیزها دیدم در روی زمین :
کودکی دیدم ،
ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که درآن ،
روشنی پرپر می زد
نردبانی که ازآن ،
عشق می رفت به بام ملکوت ...
... سهراب سپهری...
شعر نو " سهراب"
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب .
دور خواهم شد از این خاك غریب
که درآن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
.....
......
پشت دریاها شهرى است
که درآن پنجره ها رو به تجلی باز است
.....
......
پشت دریاها شهری است
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت
قایقی باید ساخت
" سهراب سپهری"
شعر نو
زندگی خالی نیست .....
مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست ،
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد
سهراب سپهری
سهراب سپهری
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،
می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟!
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟
سهراب سپهری
ورود کاربران
عضويت سريع
آمار
آمار مطالب
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 8
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 1,033
بازدید دیروز : 1,293
ورودی امروز گوگل : 15
ورودی گوگل دیروز : 18
آي پي امروز : 186
آي پي ديروز : 187
بازدید هفته : 7,924
بازدید ماه : 23,684
بازدید سال : 143,572
بازدید کلی : 471,485
اطلاعات شما
آی پی : 3.128.202.221
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 8
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 1,033
بازدید دیروز : 1,293
ورودی امروز گوگل : 15
ورودی گوگل دیروز : 18
آي پي امروز : 186
آي پي ديروز : 187
بازدید هفته : 7,924
بازدید ماه : 23,684
بازدید سال : 143,572
بازدید کلی : 471,485
اطلاعات شما
آی پی : 3.128.202.221
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403