تبلیغات
موضوعات
غزل
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
یک بیت از ...
.
دلتنگیام را میکنم نقاشی ای دوست
.
اينگونه شاید در کنارم باشی ای دوست
.
" علیرضاابراهیمپور گیلانی "
حدیث - آخرت- امام علی (ع)
تو مراقب آخرتت باش
دنیا
خودش ذلیلانه پیش تو می آید .
- امام علی ابن ابی طالب علیه السلام -
منتخب میزان الحکم، حدیث26034
حدیث" شیعه" امام رضا(ع)
کسی که با شیعیان ما دشمنی نماید ،
با ما دشمنی ورزیده است و
کسی که با آنان دوست باشد ،
با ما دوست است ؛
زیرا اینان [ شیعیان] از طینت ما خلق شده اند
و کسی که اینان را دوست می دارد با ماست ؛
و کسی که با اینان دشمن است از ما نیست .
- امام رضا علیه السلام -
بحارالانوار:جلد68- ص167
جملات قصار " پرفسور سمیعى "
آدم مذهبی ای نیستم ،
اما ؛
از آنانی که به هیچ ، پایبند نیستند ، می ترسم
از آنانی که خدا را به چالش می کشند ، می ترسم
اینها برای هیچ کس وهیچ چیزارزش قایل نیستند .
فریب ظاهر روشنفکران را نخورید ،
کسانی که تنها خود را و عقل خود را قبول دارند ،
شما را در نهایت ، هیچ می پندارند ...
_ پرفسور مجید سمیعی گیلانى _
دوبیتی" زمستان" نظری
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دلم میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
" هوا بس نا جوانمردانه سرد است "
_ کاظم نظری بقا _
حکایت " گلستان سعدی " شاهزاده
دو شاهزاده در مصر بودند ،
یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت .
عاقبت الامر ؛ آن یکی علامه عصر گشت
و آن یکی سلطان مصر شد.
پس آن توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کرد
و گفت :
من به سلطنت رسیدم وتو همچنان در مسکینیت بماندی،
گفت :
ای برادر ؛
شکر نعمت باری تعالی بر من واجب است
که میراث پیغمبران یافتم ،
و تو میراث فرعون و هامون .
که در حدیث نبوی (ص) آمده ...
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجاخود شکراین نعمت گذارم
که زور مردم آزاری ندارم
_ حکایتی از گلستان سعدی _
حکایت " گلستان سعدی "
خشم بیش از حد گرفتن ،
وحشت آرد
و
لطف بی وقت ،
هیبت ببرد.
نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند
و
نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند ...
...گلستان سعدی...
جملات زیبا " بزرگمهر"
امید ،
آهستگی ،
و
ملایمت ،
زندگی را روشن و شیرین می کند ،
خشم و تیزی ؛
مایه رنج و بلاست ،
آهسته رو ، از عیب جوی می گریزد
و
شرم و آهستگی را دوست می دارد .
- حکیم بزرگمهر -
حکایت " کریم خداست "
حکایت
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می کرد چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان زند دستور داد درویش را به داخل باغ آورند ، کریم خان زند گفت. : این اشاره های تو برای چه بود. ؟
درویش گفت :
نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟
کریم خان زند در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه
میخواهی ؟
درویش گفت :
همین قلیان مرا بس است !
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.
خریدار کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان زند رفته و تحفه برای خان ببرد !
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان زند برد.
روزگاری سپری شد.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت، ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره ای بر کریم خان زند کرد
و گفت :
نه من کریمم ، نه تو .
کریم فقط خداست ؛
که جیب مرا پر از پول و سکه کرد و قلیان تو هم سر جایش هست ...
... داستانهای حکمت آموز...
جملات قصار" صلوات " بهجت
گشتیم و گشتیم ،
ذکری
بالاتر از
صلوات
پیدا نکردیم ...
- آیت الله بهجت ( ره) -
حدیث " اربعین" 4
امام حسین علیه السلام میفرماید :
به راستی که مردم ، بندگان دنیا هستند و دین
و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست ، و
دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای
تامین دنیای آنان شود ؛
اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار
می گیرند ،
دینداران حقیقی
بسیار
اندک هستند ...
- حضرت امام حسین (ع) -
ورود کاربران
عضويت سريع
آمار
آمار مطالب
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 7
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 794
بازدید دیروز : 1,660
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 15
آي پي امروز : 103
آي پي ديروز : 212
بازدید هفته : 794
بازدید ماه : 25,105
بازدید سال : 144,993
بازدید کلی : 472,906
اطلاعات شما
آی پی : 3.139.63.238
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
کل مطالب : 1204
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 7
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 794
بازدید دیروز : 1,660
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 15
آي پي امروز : 103
آي پي ديروز : 212
بازدید هفته : 794
بازدید ماه : 25,105
بازدید سال : 144,993
بازدید کلی : 472,906
اطلاعات شما
آی پی : 3.139.63.238
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403