یک بیت از ...
.
دلتنگیام را میکنم نقاشی ای دوست
.
اينگونه شاید در کنارم باشی ای دوست
.
" علیرضاابراهیمپور گیلانی "
خنده ،
كوتاهترین فاصله
بین دو نفر است.
" ویكتور هوگو "
اندیشمند مسیحی کریس هیور
در مورد امام حسین علیه السلام اینطور گفت :
امام حسین الگوئی کامل برای تمام انسانیت
و نمونه بارز تسلیم در برابر خداوند است ؛
ما باید با یادآوری آنچه در " کربلا " گذشته است،
کراماتِ اخلاقی حسین را در وجود خودمان بروز دهیم .
امام حسین (ع) فرمود :
هركس به غیر تو دل ببندد ،
زیان كرده است
(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۱۶ ح۳ )
- 183
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,مطالب و موضوعات بکر,سه نقطه ...,تصویر عشق,حرف حساب,سخنان ناب,پند,متن های فلسفی ,جملات قصار,
كسی كه زیر آب میماند و غرق میشود
قبل از مرگ احساس میكند میتواند
زیر آب بماند و دیگر تلاشی نمیكند!
ثانیه های قبل از مرگ ثانیه های مهمی هستند،
مغز احساس میكند میتواند زیر آب بماند!
میخواهد كه بماند. فاصله ای وجود دارد قبل از مرگ،
فاصله ای اندك بین توهم و تلاش نكردن!
این اشتباه مغزی ست به علت نرسیدن اكسیژن كه بدن
دست از تقلا برمیدارد و فرد تسلیم میشود
و مرگ آرام او را در برمیگیرد.
من شبیه به این غرق شدن را در آدمهای زیادی دیده ام
اما نه زیر آب! بلكه در خشكی!
زمانی كه نشسته اند، راه میروند، غذا میخورند، کار میکنند
اما غرق شده اند. غرق در گذشته ای كه آنها را هر لحظه
به "توهم" نزدیك تر میكند.
برای من زندگی شبیه یك جریان است.
مثل رودی بزرگ یا دریایی بزرگ كه قرار است
به اقیانوسی بزرگتر وصل شود.
"گذشته"شبیه عمق دریاست.
"اكنون" شبیه شنا كردن
و گاهی رها شدن در سطح دریاست و
"آینده" تمام آن مسیری است كه میخواهیم طی كنیم.
قلبهایتان را از حقارت كینه تهی كنید
و با عظمت عشق پُر كنید.
زیرا كه عشق چون عقاب است.
بالا میپرد و دور.
بی اعتنا به حقیران ِ در روح.
كینه چون لاشخور و كركس است.
كوتاه میپرد و سنگین.
جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور، خوبترین، جسدی ست متلاشی و متعفن...
"ملاصدرا"
تعریف سواد . . .
با تعریف جدیدی که یونسکو ارایه داده
باسوادی توانایی «تغییر» (Change) است
و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش،
تغییری در زندگی خود ایجاد کند
عشق نیاز به هیچ تعریف و توصیفی ندارد،
عشق به خودی خود یک دنیاست !
" الیف شافاک"
تأثیری که دعاکردن بر سلامت مغز دارد،
باهیچ چیز قابل مقایسه نیست .
در اتاق جناب سمیعی به زبان فارسی و آلمانی نوشته شده:
"در طول روز دعاکنید ، حتی اگرشده برای ده دقیقه..."
" پروفسور سمیعی گیلانی "
اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه
به دست آورید،
کسی نمیتواند به آنها توهین کند.
اگر کسی چیزی برخلافشان بگوید
عصبانی نمیشوید؛
یا میخندید
یا به فکر فرو میروید.
" برتراند راسل "
تو را عاشقانه تر
دوست خواهم داشت
چه بمیرم ، چه بمانم
قلب تو
آشیانه ی من است
" فدریکو گارسیا لورکا "
امام على علیه السلام می فرماید :
چه زود مى گذرد
ساعات روز و
روزهاى ماه و
ماه هاى سال و
سال هاى عمر !
نهج البلاغه، از خطبه 188
کسی را دوست بدار که دوستت دارد
حتی اگر غلام درگاهت باشد…
و دست بکش از دوست داشتن کسی که
دوستت ندارد
حتی اگر سلطان قلبت باشد…
فراموش نکن که زمان آدم وفادار رو
مشخص می کند نه زبان
دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست ..
اما برای ماهی زندگیست….
برای کسی که دوستت دارد
زندگی باش نه تفریح
" الهی قمشهای "
- 96
- گفتار بزرگان,جملات زیبا,مطالب و موضوعات بکر,سه نقطه ...,حرف حساب,سخنان ناب,پند,خاطره,موعظه,داستان,متن های فلسفی ,
گفتگوی مار و زنبور
روزی مار به زنبور گفت:
انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند
نه به خاطر نیش زدنم.
اما زنبور قبول نکرد!
مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت:
آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که
در کنار درختی خوابیده بود.
مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم
و مخفی می شوم و تو
در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن.
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن
در بالای سر چوپان کرد.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"
و شروع به تخلیه
زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت.
این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور
نقشه دیگری کشیدند.
زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!
چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید
از ترس پا به فرار گذاشت،
و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت...
برخی از اتفاقات دنیا هم همین است،
فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند،
ما رویاهایمان را زندگی نمیکنیم،
ما در ترسهایمان زندگی میکنیم.
به کسانی که دوستشان دارید،
بالی برای پرواز
ریشه ای برای برگشتن
و دلیلی برای ماندن بدهید…
"دالایی لاما"
تکبر ،
آسانترین راه برای
از بین بردن سرافرازی ها است. . .
(نیچه)
برای اندیشیدن زمان صرف کنید ؛
ولی وقتی که زمان عمل فرا رسید ،
دیگر فکر نکنید ، عمل کنید !
" ناپلئون بناپارت "
گرچه چون موج مرا شوق زخود رَستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هُبوط ابدم در پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
" دکتر قیصر امین پور "
ای حسین!
با تو چه بگویم ؟
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل»
و تو ای چراغ راه، ای کشتی رهایی،
ای خونی که از آن نقطه صحرا ،
جاودان میطپی، و میجوشی،
و در بستر زمان جاری هستی،
و بر همه نسلها میگذری،
و هر زمین حاصلخیزی را
سیراب خون میکنی،
و هر بذر شایسته را، در زیر خاک ،
میشکافی و میشکوفایی،
و هر نهال تشنهای را
به برگ و بار حیات و خرمی مینشانی،
" دکتر علی شریعتی "
در کنار آنهایی باش که نور میآورند
و جادو میکنند،
آنها که با چوب جادویی کلام، گفتار، نگاه، رفتار
و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را
متحول میکنند و همه بازیها را به هم میزنند...
کسانی که قصههای زیبا میگویند و تو
را به چالش میکشند و تغییرت میدهند...
کسانی که به تو اجازه نمیدهند
که خودت را دستِکم بگیری و افق زندگیات
را کوچک بپنداری...
این جادوگران با قلبهای تپنده و پر شور،
قبیله اصلی تو هستند و باید
کنارشان بمانی...
ویلفرد پترسون
ایستادگی کن تا روشن بمانی
شمع های افتاده خامـوش می شوند
"احمد شاملو"
چرا در مراسمهای عرفانی
شمع روشن میکنن!
گفته شده عالم خلقت اگه تجزیه بشود
به 4 عنصر میرسیم:
آب، باد، خاک، آتش
اگر موقع دعا کردن جایی باشیم که این
4 عنصر وجود داشته باشد
استجابت دعا اتفاق میافتد؛
شمع همه این 4 عنصر را یک جا با هم دارد:
موم شمع: خاک
شعله شمع: آتش
دود شعله: باد
موم ذوب شده: آب
عشقم نثار کسیست که با دستپاچگی در جادهها از من سبقت میگیرد.
به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده است،
کمی پول بیشتری میدهم.
بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت میروم و سعی میکنم
به آن محیط عشق ببرم.
در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است
و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم
بلکه سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا،
شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.
" وین والتر دایر"
فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده
برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
"فکر اگر پَر بکشد"
جای این توپ و تفنگ،
اینهمه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دستها مزرع گلهای قشنگ
"فکر اگر پر بکشد"
هیچکس کافر و ننگ و نجس و
مشرک نیست
همه پاکیم و رها...
"نیما یوشیج"
پدرم دفتر شعری آورد
تکیه بر پُشتی داد
شعرِ زیبایی خواند
و مرا برد به آرامش زیبایِ یقین
زندگی شاید
شعر زیبای پدرم بود که خواند...
« سهراب سپهری »
تجلی حضرت حق در بندگانش
مختلف عمل میکند.
به طوری که گروهی
را گنگ و ساکت و طایفه ای را به گفتن
انا گویا میکند و
برخی را به گفتن انت و
بعضی را نیز به گفتن هو وامیدارد.
اما همه ی این گروه ها
در عین اختلاف تعابیرشان ،
برای او ، و به او ، و بااویند.
" شیخ محی الدین ابن عربی"
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست و خورد
اما دعا نکرد..!
آن مرد گفت:
گردوها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...
بهلول گفت:
مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ،
خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است!!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
از شیخ ابوالحسن خَرَقانی
پرسیدند که غریب کیست؟
گفت :
غریب نه آن است که تنش
در این جهان غریب است،
بلکه غریب آن است که دلش در تن
غریب بوَد؛
و سِرّش در دل غریب بُوَد...
حسین،
مرز فاصل حقیقت و دروغ
و دیوار جداکننده جلاد و شهید است،
در نظامی که هم شهید و هم جلاد،
یک کتاب دارند
و یک پیامبر و یک دین.
"دکتر علی شریعتی "
امام حسین علیه السلام می فرماید :
چیزى را بر زبان نیاورید
كه از ارزش شما بكاهد
" جلاءالعیون، ج 2، ص 205"
اولین قدم برای یاد گرفتن شنا،
نترسیدن از آب و رها شدن است.
مربی همیشه میگوید:
بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن،
بعد خودت آروم آروم برمی گردی به سطح آب.
شرط اول، همان دست و پا نزدن است.
گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه ای نشست.
باید بیخیالِ دست و پا زدن شد.
گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند.
شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به سطح آب، به زندگی،
بی خفگی…
“تنسی ویلیامز “
کشتی شکستگانیم ، ای باد شُرطه برخیز
باشد که باز بینیم ، دیدار آشنا را
" حافظ "
از گردابِ «نیست انگاریِ خویش» در عشق، سر برآور، پا جای پای ابراهیم بگذار،
و آنگاه، هاجروار، ای انسان تنها، غریب، آواره و تبعیدی در کویر زمین،
ای انسان مسئول! تشنه و جستجوگر آب در سراب زندگی، بر تپه صفا برآ نهر سپید انسان آواره و در تلاش را بنگر؛
بنگر که چه بیقرار و عطشناک از بلندی صفا سرازیر میشود و بر سنگلاخ سوخته این کویر، در جستجوی آب، میشتابد و به سوی مروه جریان مییابد.
"دکتر علی شریعتی"
شخصی از امام محمدغزالی پرسید:
یا شیخ!
بندگی چیست؟
او گفت:
خدایت آزاد آفرید آزاد ،
و عاشق حق باش...
ندانی تا آزاد نگردی بنده نشوی؟
من و دنیا..
همدیگر را رنگ میکنیم،
من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید
من..
روزهای او را
او..
موهای من را
" احمد شاملو "
عشق از دیدگاه عین القضات همدانی :
«… دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید، هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است، هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خود رای بُود ، عاشقی بیخودی و بی راهی باشد...
… در عشق قدم نهادن، کسی را مسلم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است، هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهند. هرجا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند… کار طالب آنست که در خود، جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است، بی عشق چگونه زندگانی؟ »
آنكس كه چشم بصیرتش
گشوده شود ،
مبهوت گردد
و
دیگرش فرصت سخن نبود.
" بایزید بسطامی "
نوروز تجدید خاطره بزرگی است:
خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت.
هر سال آن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای
مصنوعی و ساختههای پیچیده خود،
مادر خویش را از یاد میبرد، با یادآوری وسوسهآمیز
نوروز به دامن وی باز میگردد و با او،
این بازگشت و تجدید دیدار را جشن میگیرد.
فرزند در دامن مادر، خود را باز مییابد
و مادر، در کنار فرزند و چهرهاش از شادی میشکفد
اشک شوق میبارد فریادهای شادی میکشد،
جوان میشود، حیات دوباره میگیرد.
با دیدار یوسفش بینا و بیدار میشود.
"دکتر علی شریعتی "
مردهاﻯ خوب هرگز
نصیب زﻥهای خوب نمی شوند ،
چرا که زﻥها
عاشق مردهای بد می شوند و
با مرد های خوب درد و دل میکنند...
"ویکتور هوگو"
عطار نیشابوری:
بعد از مرگ رابعه عدویه را به خواب دیدند؛
گفتند: «حال گوی.»
گفت: آن جوانمردان (نکیر و منکر) در آمدند،
گفتند: «من ربّک؟»
گفتم: «باز گردید و خدای را بگویید:
با چندین هزار هزار خلق، پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی،
من که در همه جهان تنها تو را دارم،
هرگزت فراموش کنم
تا کسی را فرستی که: خدای تو کیست؟!»
ليست صفحات
تعداد صفحات :
7